
مواد بر پایه میسلیوم چگونه به وجود آمدند؟
یا
چرا قارچا رو میریزیم تو کاها؟
هشدار: این داستان مربوط به دو مهندس مکانیک است.
- ماریو[i]
شما چند تا دوست دارین؟ با چند تاشون راحتین و نگران نیستین از زندگی و افکارتون مطلع بشن؟ با چند تاشون میتونین موسیقی گوش بدین؟ کتاب بخونین؟ فیلم ببینین؟ ورزش کنین؟ توی حل مسائل درسی همفکری کنین؟ در مورد مسائل اجتماعی حرف بزنین؟ و همزمان در مورد مسائل کاری برنامهریزی و تصمیمگیری کنین؟ با چند تاشون میتونین یه رویای مشترک رو دنبال کنین؟
هر آدمی توی زندگیش شانسهای معدودی داره برای پیدا کردن دوستهایی که بشه تو زمینههای مختلفی باهاشون همراهی کنه. شاید این یه جورایی تعریف دوست صمیمی باشه.
- نیمه پنهان قارچ (وقتی قارچها دیده نمیشدند.)
دانشکده مهندسی دانشگاه فردوسی همکلاس بودیم. بعد از دانشگاه فرصتی نشد همدیگه رو ببینیم. مسعود رفته بود ارشد مکانیک گرفته بود. منم رفته بودم سربازی و مشغول به کار شده بودم. برای آینده هر جور پیشبینیای میشد کرد جز چیزی که الان اتفاق افتاده!
- قارچها در شهر[ii]
تابستون 95 و مراسم افتتاحیه پردیس کتاب مشهد خیلی اتفاقی همو دیدیم. دیدار خوشحالکنندهای بود که معنیش پیدا کردن دوباره یک دوست قدیمی بود. فکر میکردیم از این به بعد برای رفتن به کتابفروشی، سینما و باشگاه یه دوست پایه و همراه پیدا شده. مسعود مدیر تولید یک کارخونه پرورش قارچ خوراکی بود. منم کارشناس فنی یک شرکت بودم که برای محصولاتشون نقشه گرمایش از کف طراحی میکردم. کارمندی شرایط خاص خودشو داره و جایی که من کار میکردم شرایط خاصتر خودشو داشت. دنبال تغییر بودم. یک تغییر اساسی!
- قارچها برای که به صدا درمیآیند؟
چند روز بعد مسعود زنگ زد. منتظر بودم که برای رفتن به سینما یا ورزش یا هر برنامه این تیپی قرار بذاره، ولی دلیل تماسش اینا نبود. مسعود گفت توی کارخونه دستتنهاست و پیشنهاد داد که با هم همکاری کنیم. تا اون موقع کارخونه قارچ رو ندیده بودم و تنها تصوری که ازش داشتم این بود که احتمالا یه جای تاریک و نموره که با حداقل امکانات راه میافته. دعوت مسعود رو قبول کردم. با این نگاه که یه روز رو با هم میگذرونیم و خدا قوتی بهش میگم، رفتم. کارخونه بزرگی بود؛ متفاوت از تصوراتی بود که داشتم. شکل صنعتیش منو شگفتزده کرد و باعث شد یک تغییر اساسی کلید بخوره. همکاریمون شروع شد.
- قارچ بود و دیگر هیچ[iii]
فضای کار با قارچها کاملا با تمام تجربیاتی که تا اون موقع داشتم، متفاوت بود. کلی چیز بود که بلد نبودم و باید یاد میگرفتم؛ خیلی چیزا رو از مسعود و بعضی چیزا رو با مسعود. از صبح زود تا آخر شب مشغول کار و مطالعه بودیم. سعی میکردیم روشهای بهتری پیدا کنیم تا بشه قارچ بیشتر و باکیفیتتری تولید کنیم. سعی میکردیم یه برنامه تعمیر و نگهداری منظم و بهینه پیدا کنیم تا راندمان بهتری بگیریم. سعی میکردیم راهی پیدا کنیم که بقیه نرفته باشن و باهاش بشه ارزش خاصتری خلق کرد. اون وقتا فکر میکردیم شاید بشه قارچ رو ارگانیک و سالم به مردم رسوند. شاید بشه روی رنگ، طرح، مزه و ارزش غذاییش کار کرد.
- قانون جذب
جستوجوهای اینترنتی و مشورتهایی که با متخصصان این زمینه داشتیم کمکهای بزرگی بهمون میکرد. اما به جرات میشه از یک ویدئوی 10 دقیقهای بهعنوان یک نقطهعطف یاد کرد: یک سخنرانی تد که هیجانانگیز بود و ادعا میکرد که میشه با کمک قارچ موادی ساخت که جایگزین پلاستیکهای نفتی بشن! یک موسسه پرورش خلاقیت آمریکایی 10 سال پیش این ایده رو مطرح کرده بود و دو تا مهندس مکانیک دنبالش رو گرفته بودن. یه سری آزمایشها کرده بودن و در حالی که هنوز مشغول تحقیق و توسعه هستن، شروع به فعالیت تجاری در زمینه بستهبندی کردن. پلیاستایرنهای موجود در بستهبندیها رو با بیوکامپوزیت قارچی جایگزین کردن. انقدر عجیب و شگفتانگیز بود که تا خودمون امتحان نکردیم و نتیجهش رو به چشم ندیدیم، باورش ساده نبود. زمستون 95 همه چیز آماده بود تا تلاش برای خلق یک ارزش خاص رو شروع کنیم.
- از مشهد تا شزان
مسیر تبدیل ایده به محصول بدون شک از آزمایش میگذشت، تمام آزمایشها با سادهترین امکانات و سختترین شرایط انجام شد. کار ما نیازمند ضایعات و قارچ بود، تلی از کاه بود تا خاکاره!
در این بین قصه ما به شزان پیوند خورد. روزهای پایانی سال 95، دکتر کلانترینژاد رو در مشهد ملاقات کردیم و این اولین ارتباط ما با شزان بود.
اردیبهشت 96 به شزان آمدیم تا در فضای پیشرو کارآفرینی ایرانی قرار بگیریم و در مسیر تجاریسازی ایده تولید مواد قارچی گامهای محکمتری برداریم. «کامپوزیست» را شکل دادیم و ارتباط خوبی با متخصصان حوزه قارچ برقرار کردیم. در نوآوردگاه اینوتکس 2017 با موضوع «محیطزیست شهری» بهعنوان تیم برتر برگزیده شدیم.
اکنون کامپوزیست به واقعیتی غیرقابل انکار تبدیل شده است. این ما هستیم و مسیری طولانی پیش روی ما...
- کامپوزیست: ما مواد را رشد میدهیم
تمام برگهایی که در فصل پاییز از درختان جنگل به روی زمین میریزند، توسط قارچها تجزیه میشوند و به خاک برمیگردند، خاک غنیتر میشود و دوباره بهار به سبزترین شکل خود پدیدار میگردد. این یعنی قارچها کارخانههای بازیافت طبیعت هستند.
مواد مبتنی بر میسلیوم از همین رویداد الهام گرفته است. ضایعات کشاورزی از قبیل کاه گندم و جو، پنبه، ذرت، سبوس برنج و... اساس این مواد هستند. این ضایعات هیچگونه ارزش غذایی ندارند. قارچ بهعنوان یک چسب طبیعی خردهضایعات را به یکدیگر میچسباند و شکل یکپارچهای به وجود میآورد. محصول نهایی پایدار است. در مقابل آتش و نفوذ آب مقاوم است. سبک است. شکلپذیر است. عایق مناسب صوت و حرارت است. انرژی تولید بهمراتب کمتری نسبت به پلاستیکهای نفتی نیاز دارد و از همه مهمتر اینکه زیستتخریبپذیر است؛ در پایان عمر خود بهراحتی میتواند در خاک باغچه دفع شده و بهسرعت به طبیعت بازگشته و همزمان کیفیت خاک منطقه را بهبود بخشد و تمام اینها یعنی پلاستیک به پایان عصر خود نزدیک شده است.
- آینده از آن قارچهاست
در حال حاضر میتوان از مواد قارچی در صنایع بستهبندی، عایق، ساختمان و همچنین تولید محصولات تزئینی و دکوراتیو استفاده کرد. کمی بعدتر شاهد خواهیم بود که به کمک این تکنولوژی بافتهایی چون چرم و پارچه تولید میشوند که کاربردی مشابه چرمهای طبیعی و پلاستیکی دارند. روزی را تصور کنید که پلاستیک از چرخههای تولید حذف شده باشد و مواد قارچی در ساخت همه چیز به کار گرفته شوند. از ساختمانها و مبلمانشان گرفته تا تجهیزات الکترونیکی، همه و همه به کمک مواد مبتنی بر میسلیوم خواهند بود.
اگر دوست دارید این ایده رو بهتر و بیشتر بشناسید، میتونید به کانال ما در تلگرام بپیوندید یا سری به وبسایت کامپوزیست بزنید.
[i] - ماریو: یک شخصیت داستانی از مجموعه بازیهای ویدئویی سوپر ماریو که توسط شیگرو میاموتو، طراح بازیهای ویدئویی شرکت نینتندو، خلق شده است. ماریو بهعنوان شخصیت اصلی، نماد و سمبل شانسبیار این مجموعه بازی بهشمار میرود که از زمان خلقش، در بیش از ۲۰۰ بازی ویدئویی حضور پیدا کرده است.
[ii] - نام یک داستان کوتاه اثر ایتالو کالوینو.
[iii] - 65 میلیون سال قبل و در اثر برخورد اجرام آسمانی به زمین دایناسورها از بین رفتند. غبار تمام جو زمین را پوشاند و نور خورشید برای سالها به زمین نرسید. اغلب موجودات زنده که برای حفظ حیات به انرژی و نور خورشید نیازمند بودند از بین رفتند. قارچها وارث زمین شدند. زمین را فراگرفتند و به شکل غولپیکر درآمدند.